از حس بد به حس خوب
بسیاری از افراد باور دارند خلقیات بد آن ها ناشی از عواملی می باشد که مافوق کنترلشان است. واقعیت این است که بعضی از افراد، خلقیات غم انگیز خود را به هورمون های شان نسبت می دهند. برخی دیگر باور دارند که نگرش ناخوشایند آن ها ناشی از وقایع دوران کودکی شان می باشد که مدت هاست فراموش شده و عمیقاً در ضمیر ناخودآگاه شان دفن شده است.
البته در تمام این باورها، حقایقی نهفته است. بدون شک احساسات ما متأثر از وقایع خارجی، مواد شیمیایی بدنمان، ضربه های روحی و درگیری های ناشی از گذشته می باشد. گر چه این تئوری ها بر مبنای این عقیده است که احساساتمان، مافوق کنترل ماست. اگر بگویید: “من واقعاً نمی توانم در روشی که احساس می کنم، دخیل باشم،” فقط خود را قربانی مصیبت هایتان خواهید کرد. چون شما می توانید روشی را که طبق آن احساس می کنید تغییر دهید. اگر می خواهید احساس بهتری داشته باشید، باید درک کنید که این افکار و نگرش های شما هستند، نه وقایع تاریخی، که احساساتتان را به وجود می آورند. می توانید بیاموزید که روش فکر کردن، احساس کردن و رفتار کردن خود را تغییر دهید. این کار ساده است و این اصل بنیادین می تواند به شما کمک کند تا زندگی خود را تغییر دهید.
فرض کنید فردی که برای او احترام زیادی قائل هستید، از شما انتقاد می کند. چه احساسی پیدا می کنید؟ اگر به خودتان بگویید: ” من فرد خوبی نیستم و همه ی مشکلات از جانب من است”، امکان دارد احساس گناه و بی لیاقتی به شما دست بدهد. اگر فکر کنید آن فرد قصد تحقیر شما را دارد به طور حتم دچار اضطراب و نگرانی می شوید. اگر به خودتان بگویید تمام تقصیرها از جانب دیگران است و آن ها حق گفتن چنین موارد غیرمنصفانه ای را ندارند، عصبانی خواهید شد. اگر احساس خوبی در مورد خودباوری داشته باشید شاید کنجکاو شوید و سعی کنید بفهمید فرد دیگری چه فکری می کند و چه احساسی دارد.
در هر مورد، واکنش شما به این مربوط می شود که چه نظری در مورد انتقاد دارید. پیامی که به خودتان منتقل می کنید، تأثیر عظیمی بر هیجانات شما دارد. با یادگیری تغییر افکارتان، می توانید روش احساس خود را تغییر دهید.
اگر می خواهید از یک خلق بد خلاصی یابید، باید در ابتدا درک کنید که هر نوع حس منفی، ناشی از نوع خاصی تفکر منفی می باشد. شما به این می اندیشید که بعضی موارد مهم را که به خودباوری تان مربوط می شود، از دست داده اید. شاید کسی که شما اهمیت خیلی زیادی برای او قایل بودید، شما را طرد کرده باشد. ممکن است بازنشسته شده و یا یک فرصت شغلی مهم را از دست داده باشید. ناکامی، ناشی از انتظارات برآورده نشده است. به خودتان می گویید که بعضی از موارد باید با آنچه که واقعاً هست، تفاوت داشته باشد. به طور مثال، “وقتی که عجله دارم، قطار نباید این قدر دیر بیاید.” این تفکر را اصلاح کنید.
تشویش و هراس، ناشی از فکر خطر است. قبل از اینکه مقابل گروهی از اشخاص صحبت کنید، عصبی هستید چون پیش بینی می کنید که صدایتان بلرزد و ذهنتان شما را در صحبت یاری نکند. تصور می کنید که با صحبت در جمع، خود را دست می اندازید. احساس گناه، ناشی از این تفکر است که شما فرد بدی هستید. زمانی که یکی از دوستانتان درخواست غیرمنطقی دارد، احتمالاً احساس گناه در شما ایجاد می شود و فکر می کنید که: “یک انسان خوب باید به درخواست دوستش پاسخ مثبت بدهد”. سپس شاید کاری انجام دهید که واقعاً مطابق میلتان نیست. احساس حقارت، ناشی از این تفکر است که شما در مقایسه با دیگران خود را بی لیاقت در نظر می گیرید. فکر می کنید که آن ها باهوش تر و موفق تر از شما هستند. خشم، ناشی از احساس عدم انصاف است. به خودتان می گویید که رفتار فرد مقابل با شما غیرمنصفانه می باشد و یا اینکه سعی دارد امتیازی از شما بگیرد.
اما بیشتر افکاری که موجب بروز احساس ناخوشایند در شما می شوند، غیر واقعی و انحرافی هستند. مثلاً فروپاشی احساسی را در نظر بگیرید، به خودتان می گویید: همه ی تقصیرها از من است، حتماً من دوست داشتنی نیستم. و فکر می کنید دنیا به آخر رسیده است. ماه ها بعد دوباره با فرد دیگری صمیمی می شوید. ناگهان در می یابید که بالاخره دوست داشتنی هستید و به طور کامل در فروپاشی ارتباط تان مقصر نبوده اید.
این یکی از ویژگی های خلقیات بد است. ما اغلب خودمان را فریب می دهیم و به سادگی چیزهایی را به خودمان تلقین می کنیم که درست نیستند و عجیب تر اینکه معمولاً کمترین شکی نداریم که ممکن است در این مورد اشتباه کرده باشیم.