شناسایی و بررسی رابطه بین اثربخشی مدیریت و انگیزش کارکنان
اگر چه موضوع اثربخشی مدیریت سالیان طولانی مورد توجه اندیشمندان بوده است، اما تحقیق علمی در این زمینه در قرن بیستم شروع شده است. یکی از اصلی ترین وظایف مدیران، نگهداری و توسعه رفتار منابع انسانی موجود می باشد و این مستلزم داشتن برنامهای وسیع و جامعی است و در دیدگاههای استراتژیک هر سازمان، نگهداشت منابع انسانی به عنوان یک معیار مهم در جهت پیشرفت سازمان در همه ابعاد در نظر گرفته می شود و سازمانهایی که از این حیث قدرت کافی را داشته باشند، میتوانند بخشهای دیگر سازمان را به خوبی مدیریت نمایند. یکی از مهمترین مباحث در زمینه نگهداشت نیروی انسانی توسعه انگیزش کارکنان در جهت پیشبرد اهداف سازمانی است. انگیزش عاملی است درونی که رفتار فرد را در جهت معینی هدایت می کند و راهنمای او برای گزینش کوشش از میان کوششهای دیگر، ارادی است. بنابراین، سازمانها به مدیرانی نیاز دارند که به بعد دیگری از زندگی انسانی که فراتر از روابط عادی مدیر-کارمند است توجه کنند؛ مدیرانی که در موقعیتها به جای مداخله در امور، به بصیرت بخشی؛ به جای کنترل، به اعتماد؛ به جای اعمال محدودیت، به استقلال؛ به جای اقدام، به تصویرسازی و به جای مطرح کردن خود، به فروتنی تاکید کنند. پژوهشها نشان داده کهچشم انداز سازمانی و عواملی چون عدالت سازمانی، کنترل های نظارتی و باز خورد بر سطح، مشارکت، ایجاد تنوع کاری در سازمان بر انگیزش کارکنان تاثیر دارد. لذا پیشنهاد می شود که مدیران باید در تصمیمات سازمانی به تمامی بخش های سازمانی توجه لازم را مبذول دارند. مشارکت کارکنان در تصمیم گیری میتواند موجب بهبود جو سازمانی و کاهش تعارضات در زمان اعمال تغییر گردد. همچنین افراد باید احساس کنند که میتوانند در تعیین سمت و سوی آتی واحد کاری شان نقش داشته باشند و کار آنها از نظر مدیران و همکارانشان دارای اهمیت است. در این زمینه پیشنهاد می گردد به کارکنان یادآوری کنند که کار آنان از ارزش و اهمیت برخوردار است و شرایطی را فراهم آورند که آنها تمام توانمندی های خود را در کار خود به کار گیرند. همچنین با سهیم کردن اعضا در تعیین سمت و سوی آتی واحد کاری شان، باعث شوند آنها عملکرد بهتری از خود به نمایش بگذارند و با ارزش نهادن به کار آنها در سازمان، باعث تنوع شغلی و ایجاد حس عضویت در آنها شوند و موجبات انگیزش شغلی کارکنان را فراهم آورند.